LOVE
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:عاشق,عشق, توسط ashkan khosravi |

 عشق نيازمند اطمينان بخشي حاصل از نوازش است. اکثر دعواها اعتراض به عدم ارتباط احساسي است. در ناراحتي و سختي، زوج ها دوست دارند بدانند که طرفشان براي کمک کنارشان است...


من در رستوران والدينم بزرگ شدم که هميشه داستان هاي زيادي در آن اتفاق مي افتاد. و همه اين داستان ها—دعواها،اشک ها، ناراحتي ها—همه حول 
عشق مي چرخيدند. حتي پدر و مادر خودم را هم مي ديدم کهعشقشان را به خاطر همديگر نابود مي کنند. از آن زمان به دنبال اين بودم که ببينم عشق واقعاً چيست. مادرم آن را "5 دقيقه مضحک" تعريف مي کرد. خيلي ها هم آنرا ادغام مرموز احساس و سکس تعريف مي کردند، يا ترکيبي از شيفتگي و همراهي. اما مطمئناً خيلي بيشتر از اين چيزهاست.

بينش شخصي من از تحقيق ها و مشاوره هاي گوناگون با بيش از هزار زوج طي 33 سال جمع آوري و اکنون با تحقيقات علمي ادغام شده است تا جايي که با جرات مي توانم بگويم الان مي دانم 
عشق چيست. پديده اي کاملاً شهودي است اما چندان آشکار نيست: عشق، جستجويي مداوم براي يافتن ارتباطي بنيادي و مطمئن با کسي ديگر است. با اين پيوند، زوج هاي عاشق از نظر احساسي به هم وابسته شده و نيازمند مراقبت، توجه و آرامش گرفتن از همديگر هستند.

همه ما نيازمند برقراري ارتباط احساسي و پاسخدهي آن از طرف مقابل هستيم. اين واکنش براي بقاء است درست مثل آن پيوند اطميناني که کودک با مادر خود جستجو مي کند. اين مشاهده به نظريه وابستگي برمي گردد. شواهد زيادي نشان ميدهد که نياز به وابستگي مطمئن هيچوقت در انسان از بين نمي رود. اين وابستگي در بزرگسالان به نياز به برقراري ارتباط احساسي با همسر تبديل مي شود. مادر را تصور کنيد که چطور با 
عشقبه فرزند خود نگاه مي کند، درست مثل دو عاشق که به چشمان هم خيره مي شوند.

گرچه در فرهنگ ما وابستگي نوعي ضعف به شمار مي رود اما واقعاً اينطور نيست. وابسته و دلبسته شدن به کسي بالاترين حس اطمينان و امنيت را به ما مي دهد. اين وابسته شدن يعني هر زمان که بخواهيد طرفتان با شما حرف بزند، بدانيد که براي او اهميت داريد، که مورد احترام او هستيد و او به همه نيازهاي احساسي شما پاسخ مي دهد.

بزرگترين اصل در نظريه وابستگي اين است که جدايي—نه فقط جدايي فيزيکي بلکه جدايي احساسي—براي انسانها وحشت آور است. 
مغز آن را يک خطر مي شمارد.

داستان هاي 
عشقي که در بچگي هرشب مي ديدم در رستوران اتفاق مي افتد، همه درمورد ولع انسان به ارتباط احساسي بود. وقتي ما موفق شديم با طرفمان ارتباط مطمئن بگيريم، آنوقت همه آزارها و ناراحتي هايي که به ما وارد مي کند را مي توانيم تحمل کنيم.

ارتباطات از هم گسيخته

در شروع هر رابطه، ارتباط بسيار شديد است اما با گذر زمان اين شدت کاهش پيدا مي کند. بعد زمان هايي مي رسد که احساس مي کنيم ارتباطمان گسسته شده است، و خيلي وقت ها ديگر نيازهايمان به وضوح ابراز نمي شوند. مرد ناراحت است و واقعاً مي خواهد که به آرامش برسد اما زن او را تنها ميگذارد به تصور اينکه او دنبال تنهايي است. در هيچ رابطه اي نمي توان از اين لحظات فرار کرد. اگر مي خواهيد با کسي برقصيد، مطمئناً يک جاهايي از رقص پيش مي آيد که پايتان روي پاي هم برود.

اما از دست رفتن ارتباط با کسي که دوستش داريم، حس امنيت ما را هم به خطر مي اندازد. حس عميقي از ترس ما را فرامي گيرد. زنگ خطري در مرکز ترس 
مغز به صدا در مي آيد. وقتي اين زنگ خطر فرستاده مي شود، ديگر فکر نمي کنيم، عمل مي کنيم. اين تهديد ممکن است از دنياي بيرون باشد يا از دنياي درون خودمان. اين درک و احساس خودمان است که به حساب مي آيد نه واقعيت موجود. اگر در موقع نياز احساس طردشدگي کنيم، در شُرُف وحشت قرار مي گيريم.

آنچه که بعد از آن لحظات از هم کسيختگي ارتباط انجام مي دهيم تاثيري عميق بر شکل رابطه ما خواهد داشت. آيا مي توانيد برگرديد و ارتباط را دوباره برقرار کنيد؟ اگر نمي توانيد، از اين به بعد دعواها و مشاجره ها شروع خواهد شد و حس بسيار بدي از تنهايي احساسي به سراغتان خواهد آمد. رابطه تان ديگر محيطي امن براي شما نخواهد بود. ديگر ترديد خواهيد داشت که طرفتان هميشه کنارتان است و برايتان ارزش قائل است.

زوجي را تصور کنيد که اولين فرزندشان به دنيا مي آيد. بچه دار شدن تجربه اي بسيار استرس زا است اما دقيقاً در زماني اتفاق مي افتد که احساس ترس از وابستگي و نياز افراد بسيار قوي است. مرد ممکن است پيش خود تصور کند، "بااينکه مي دانم غلط است اما احساس مي کنم که زنم را از دست داده و جاي آن اين بچه نصيبم شده است." و زن هم ممکن است تصور کند، "وقتي باردار بودم احساس شکنندگي شديد داشتم، از اين بچه کوچک مراقبت مي کردم و فقط به استراحت و آرامش بيشتري نياز داشتم اما همسرم هميشه سرش به کار گرم بود." قصد و نيت آنها خوب است—زن از بچه مراقبت مي کند و مرد هم سخت تلاش مي کند تا بتواند پشتوانه خوبي براي خانواده جديد خود باشد-- اما نتوانستند آنچه که واقعاً نياز داشتند را به همديگر بدهند.

يا مردي را تصور کنيد که در کارش متوسط جلومي رود اما همسرش به سرعت در حال پيشرفت در کار خود مي باشد. زن ساعت ها طولاني را روي پروژه هاي جالب مي گذراند درحاليکه مرد هيچ محبت، مراقبت، توجه و حتي سکسي دريافت نمي کند. هر شب مجوبر است تنها در تحتخواب دراز کشيده منتظر او بماند، از اينکه اينقدر به او نياز دارد احساس حماقت و همچنين عصبانيت کند و زن هيچوقت نبيند که چقدر غيابش بر مرد تاثير منفي دارد.

اما ما هيچوقت درمورد اين تعارض ها به عنوان نيازهاي عميق وابستگي ياد نمي کنيم. هميشه درمورد احساسات ظاهري، عصبانيت يا بي تفاوتي حرف مي زنيم و ديگري را متهم مي کنيم. هرکدام از طرفين به گوشه اي مي خزد و ابراز احساسات، نيازها و گرفتن اطمينان دوباره از هم، براي هر دو طرف سخت تر و سخت تر مي شود.

خانم ها معمولاً نسبت به آقايون در تشخيص اولين علائم گسستگي ارتباط حساس تر هستند و واکنش آنها شروع آن چيزي است که من آن را رقص قطع ارتباط مي نامم. آنها سعي مي کنند که همسرانشان را وادار به واکنشي آرامش بخش کنند اما آنرا به طريقي انجام مي دهند که نياز اصليشان هيچوقت برآورده نمي شود—همسرانشان را متهم مي کنند که در يک زمينه خاص خوب عمل نکرده است.

از طرف ديگر مردها آموخته اند که واکنش ها و نيازهاي احساسي خود را سرکوب کنند و اين باعث مي شود که از مشاجره فرار کنند. اما عصبانيت زن و عقب کشيدن مرد بر آنچه که در درون آنها است سرپوش مي گذارد—نياز به ارتباط که اکنون با ناراحتي، خجالت و از همه اينها بيشتر، ترس عجين شده است.

خيلي اوقات آنچه اکثر زوج ها نمي بينند اين است که اکثر مشاجرات اعتراض به عدم ارتباط است. پشت همه آن ناراحتي ها، زوج ها عميقاً دوست دارند بدانند که همسرشان در کنار آنها است، به آنها نياز دارد يا نه و آيا مي تواند به آنها اتکاء کند؟

ترميم پيوندها

سالها روانشناسان و مشاوران سعي بر اين داشتند که مشاجرات و دعواهاي زوج ها را با آموزش مهارت هاي حل مشکل به آنها برطرف کنند. اما اين درست مثل دادن کلينکس براي سرماخوردگي است. اين راهکار مسائل مربوط به وابستگي را ناديده مي گيرد. مشکل از ديدگاه وابستگي، فاصله احساسي است.

آنچه براي افراد خسته کننده و زجرآور است اين است که نمي دانند که چطور فاصله احساسي را از بين ببرند. گاهي اوقات در محل کار، مردها به من مي گويند، "من هر کاري که باعث شود همسرم مطمئن شود که برايم اهميت دارد را انجام مي دهم. درآمد خوبي خانه مي آورم، در کارهاي خانه به او کمک مي کنم، مشکلات را حل مي کنم و شيطنت هم نمي کنم. اما چرا هيچکدام از اين کارها به چشم همسرم نمي آيد و همه آنچه که براي او مهم است که است که درمورد مسائل احساسي با هم حرف بزنيم و 
عشق بازي کنيم؟" جواب من به آنها اين است، "چون ما زن ها اينطور ساخته شده ايم. ما به کسي نياز داريم که توجه واقعي به ما نشان دهد و محکم در آغوشمان بگيرد. فراموش کرده اي که تو هم به آن نياز داري؟"

نااميد شدن هميشه بخشي از زندگي زناشويي است. اما هميشه اين خودتان هستيد که انتخاب مي کنيد، چطور با آن برخورد کنيد. آيا حالت تدافعي مي گيريد، با ترس رفتار مي کنيد يا با درک و فهم؟ تصور کنيد همسرتان مي گويد، "امشب حس سکس ندارم" شما مي توانيد يک نفس عميق بکشيد و به اين فکر کنيد که چقدر دوستتان دارد و بگوييد، "اِ، اين خيلي بده چون من واقعاً مي خواستم." يااينکه با طعنه بگوييد، "باشه! پس ديگه هيچوقت سکس نخواهيم داشت، درسته؟"

البته وقتي آن وحشت به دلتان مي افتد و احساساتتان قَلَيان مي کند، شايد احساس کنيد که چاره ديگري ندارد. اما مي توانيد با خودتان فکر کنيد، "اينجا چه اتفاقي مي افتد؟ من دارم داد مي زنم. اما از درون واقعاً احساس حقارت مي کنم." بعد مي توانيد به همسرتان بگوييد، "من واقعاً ترسيدم، احساس ناراحتي مي کنم".

اگر با اين روش پاسخ دهيد و دنبال برقراري دوباره ارتباط باشيد، مي توانيد اميدوار باشيد که همسرتان هم در پي همين است. اين همان بخش رابطه است که به کمي ذکاوت نياز دارد: اينکه رقص را تغيير دهيد. هر دو طرف بايد قدم هايشان را تغيير دهند.

اولين قدم بزرگ اين است که خيلي ساده نياز خود به وابستگي را قبول کنيد و از آن خجالت نکشيد. اين مسئله درمورد افراد مجرد هم صدق مي کند. افراد مجرد ممکن است بگويند، "من افسرده ام چون تنهام و ميدانم که نبايد تنها باشم. مي دانم که بايد مستقل باشم." البته اگر احساس تنهايي مي کنيد بايد هم افسرده باشيد و آنوقت است که به دنيال راه چاره مي گرديد. اما وقتي از اين حس خجالت بکشيد، سعي مي کنيد آنرا از بقيه پنهان کنيد و کم کم تصور خواهيد کرد که هيچکس نمي تواند نياز شما به ارتباط را برآورده کند.

نوازش هاي التيام بخش

مردها معمولاً به من مي گويند، "بااينکه مي دانم همسرم واقعاً به من نياز دارد يا احساس ترس مي کند، اما نمي دانم چه بايد بکنم. " به خاطر همين تنها فکري که به نظرشان مي رسد اين است که يک فنجان چاي براي همسرشان مي ريزند و بااينکه کار بسيار قشنگي است اما آن کاري نيست که بايد انجام مي دادند. اگر دستش را دور گردن او مي انداخت و او را به سمت خودش مي کشيد مطمئناً بهتر مي توانست به نياز او براي برقراري ارتباط پاسخ دهد.

مردها مي گويند که نمي دانند در چنين موقعيت هايي چه بايدب کنند درحاليکه تسکين دادن را بلد هستند—اينکار را با فرزندانشان انجام مي دهند وقتي که شب ها به آرامي آنها را در آغوش گرفته و در گوششان لالايي زمزمه مي کنند. تفاوت آن در اين است که آنها آسيب پذيري فرزندانشان را مي بينند و به آن واکنش مي دهند اما وقتي به همسرانشان نگاه مي کنند فقط شخصي را مي بينند که درمورد آنها قضاوت ميکند. اما او هم آسيب پذير است.

لمس کردن يکي از راه هاي اصلي برقراري ارتباط با انساني ديگر است. گرفتن دست همسرتان وقتي نگران است يا نوازش کردن شانه هاي او در وسط مشاجره مي تواند فوراً اضطراب و ناراحتي او را از بين ببرد.

دنياي مشاوره و روانشناسي در سالهاي اخير شديداً به دنبال حفظ حريم ها بوده است. اما نظر من اين است که يکي از مشکلات اصلي دقيقاً مخالف اين است—همه ما از هم جدا شده ايم.

وقتي دو عاشق را نگاه مي کنيد، هميشه در حال لمس کردنو نوازش کردن همديگر هستند. دو نفر ديگر که مي خواهند بعد از مشاجره دوباره به رابطه عاشقانه خود برگردند را هم اگر نگاه کنيد، آنها هم مدام همديگر را نوازش مي کنند. اين علامت ملموس از ميل به برقراري رابطه است.

سکس بي خطر

يک باور نادرست درمورد 
عشق اين است که اغلب تصور مي کنند عشق يک تب سوزاننده است که بايد فروکش کند. اين واقعاً احمقانه است. من واقعاً هيچ دليل علمي يا انساني نمي بينم که چرا افراد نمي توانند در طولاني مدت از روابط خود لذت ببرند.

افرادي که سکس بيرون از رابطه دارند، به اين دليل اينکار انجام مي شود که زندگي جنسيشان با همسرانشان بسيار کسالت بار شده است. اينکار را مي کنند چون تنها هستند، چون نمي توانند از نظر احساسي با طرف مقابلشان ارتباط بگيرند. بعد وقتي کس ديگري به آنها لبخند مي زند و باعث مي شود که احساس خاص بودن کنند و فکر کنند که براي کسي ارزش دارند، آنوقت خودشان را در موقعيت عجيبي مي يابند که به يک نفر متعهد هستند اما به فرد ديگري پاسخ مي دهند.

عشق مثل همه چيزهاي ديگر است: جزر و مد دارد. اما سکس اگر يک بعدي باشد و با احساسات مرتباط نشود هميشه کسالت بار خواهد شد. از طرف ديگر، اگر از نظر احساسي درگير باشيد، آنوقت سکس صدها بعد پيدا مي کند و مثل عشق بسيار لذت بخش خواهد بود.

من اين نوع سکس ايمن و بي خطر را "سکس متقارن" مي نامم که در آن آزادي احساسي و پاسخدهي، نوازشهاي عاشقانه، و شهوت همه در کنار هم مي آيند. وقتي طوج يک ارتباط احساسي مطمئن با هم داشته باشند، صميميت جسمي هم در پي آن به وجود خواهد آمد. اين زوج ها مي توانند با آزادي بيشتري نيازها و اولويت هاي خود را ابراز کنند و ميل بيشتري هم به تجربه جنسي با هم خواهند داشت.

عشق ماندگار

وقتي توانسيد دوباره با همسرتان ارتباط برقرار کنيد و نياز هر دو شما به وابستگي تامين شود، بايد سعي کنيد هميشه از نظر احساسي به هم پاسخ دهي داشته باشيد. مي توانيد با کمک به همديگر براي شناخت مسائل مربوط به وابستگي که در مشاجرات شما پديد مي آيد، اينکار را انجام دهيد.

مثلاً اگر هميشه از کوه نوردي هاي خطرناک دوست 
دخترتان عصباني مي شويد، با او صحبت کنيد و بکوييد که اين عصبانيتتان به خاطر ترس از دست دادن اوست و ببينيد که چطور او مي تواند احتياط هاي بيشتري انجام دهد. يا اگر با کوهي از کارها و مسئوليت هاي بچه داري تنها گذاشته مي شويد، برنامه ريزي کنيد که چطور شما و شوهرتان مي توانيد در کنار هم والدين بهتري باشيد تا ديگر فکر نکنيد که او شما را با مشکلات بچه ها تنها گذاشته است.

همچنين بايد لحظات خوب را در کنار هم جشن بگيريد. هميشه و همه جا، وقتي از خوب بيدار مي شويد، وقتي خانه راترک مي کنيد، وقتي برمي گرديد، يا وقتي مي خواهيد بخوابيد، همديگر را در آغوش بگيريد و ببوسيد.

اين داستان ها هستند که زندگي هاي ما را شکل مي دهند و داستان هايي که ما از زندگيمان مي گوييم خودِ ما را شکل مي دهند. يک داستان 
عشقي براي خودتان و همسرتان بسازيد که بيانگر آينده رابطه شما مثلاً در 5 يا 10 سال آينده باشد. اينکار باعث مي شود هميشه پيوند بينتان را مستحکم نگه داريد.

آغوشتان را باز کنيد

چون وابستکي يک نياز عمومي است، نگاه کردن به 
عشق از ديدگاه وابستگي مي تواند به والدين براي شناخت مشکلات با فرزندانشان کمک کند. حالا که فهميديد عشق چيست، ديگر بايد بدانيد که آنرا چطور حفظ کنيد. اين به خود ما بستگي دارد که از اين دانش استفاده کرده و به مراقبت از همسر و خانواده مان بپردازيم. و با همدلي و شجاعتي که به ما ياد مي دهد، مي توانيم به دنبال راهي براي منتقل کردن آن به دنيا و انجام کاري مفيد باشيم.

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.